ملینا ملینا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
کیاناکیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات یک +1 عشق شیرین

از کجا بگم واست.............

1390/7/8 15:09
نویسنده : مامان مریم
568 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازنین مامان

منو ببخش که دیر به دیر میام اینجا که خاطرات شیرینتو بنویسم.

آخه ترجیح میدم بیشتر بهت رسیدگی کنم و دیگه وقت اضافه گیرم نمیاد.

بگذریم............ حالا از کجا بگم واست دخترم!!!

اول خبر سلامتی نفسم، بردیمت دکتر و گفت زخم چشمش خوب شده و فقط باید یه ماهی دیگه قطره بریزید و بعد دوباره بیاریدش که معاینه کنم.

فدای کوشولوم بشم من.

بعد هم اینکه بالاخره خونه ای که خریده بودیم خالی شد و اسباب کشونی کردیم در تاریخ بی همتا............

درست شده بود جریان پت و مت.

چون خونه سرامیک نبود و ماهم فعلن حوصله ی بنایی توش نداشتیم قرار شد موکت کنیم که یه خورده این وسط کارا عجله ای شد و بعد از اینکه وسایل رو آوردیم تازه به فکر موکت افتادیم و بابایی هم که مرخصی نداشت که به کارا برسه .

خلاصه مامان جون(مامان بابایی) و عمه اومدن کمک و همش وسایل رو از این اتاق به اون اتاق میبردن و همینجور دور خودشون می چرخیدن.........

وقتی بابایی از سرکار میامد همه چی رو جابجا میکرد و همه ی زحماتشون سکه ی یه پول.........

آخ چه حالی میکردم من........... چون من که دست به کاری نمیبردم.

این از خبر دوم.

خبر سوم هم اینکه دوماهه شدی و چهارشنبه بردم بهداشت و واکسن دوماهگیت رو زدن بهت.

وای چه اشکی ریختم من، آخه یه ریز گریه میکردی گوگولی مامان.

ولی خداروشکر تب بدجور نکردی و اونقدر که میترسیدم سخت نبود.

و خبر سوم اینکه دیروز تولد من بود... هوراااااااااااااااااا

یه چیز جالب هست که دلم نیومد اینجا ننویسم.

اینکه تولد سه تایی مون ماه و روزش یکیه.

یعنی بابایی 1/1  من 7/7 و ملینا جونم هم 5/5

اینو تو کتاب گینس که نتونستم ثبت کنم لااقل تو وبلاگ دخترم ثبتش کردم (خوشاااااااااااااااااااال)

یه ذره هم از لوس بازیات بگم که هر روز صبح که بلند میشی به مامانی لبخند میزنی و " عقو عقو" میکنی واسم....... خودتو لوس میکنی و نمیخوای که دیگه از پیشت برم.

انگار دنیا رو بهم دادن(دنیا هم درکنار خوبی های تو کمه) فقط و فقط میخوام کنارت باشم و از بودن با تو لذت ببرم دخترم.

خدایاااااااااااااااااااا سپاسگزارتم..................

من برم که خیلی کار دارم.

بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

خاله میترا
9 مهر 90 10:33
اول از همه خدا رو شکررررررررررررررر که چشمای عزیز دلمون خوب شده

خدا رو شکر که واکسنت هم خوب بوده و مامانی رو اذیت نکردی.........ایشالله زود زود بزرگ بشی که دیگ نخوای واکسن بزنی عزیز دلم

چه جالب مریم جون خیلی روز و ماه تولدتون جالب بوددددددددد واقعا باید ثبتش کرد

خوب به سلامتی از اسباب کشی هم که راحت شدی..................حالا کم کم به سلیقه خودت وسایل رو بزار سرجایی که دوست دارییییییی

تولدتم مبارررررررررررررررککککککککک..............شما فقط عادت دارید پیتزا بخورید دیگه نههههههههه



مرسی میترا جون
آره راحت که شدم هم از اسباب کشی هم از ........ (که دیگه خودت میدونی!)
راستش الان چون خودم پیتزانمیتونم بخورم دیگه دلم نمیاد بقیه بخورن من نگاه کنم، معذب میشن!!!!!!!!!

منامامان الینا
10 مهر 90 10:38
سلام مریم جون
اول از همه تولدت را بهت تبریک میگم مامانی!
دوم خونه نو مبارک
سوم چقدر خوشحال شدم که مشکلی واسه چشمهای ناز ملینای خوشکلمون پیش نیومد. خدایا شکرت


سلام منای عزیز
ممنونم بابت همه ی محبتت مامان گلاب

میترا
11 مهر 90 8:56
آرههههههههههههههههه از اون لحاظ ما چیزای دیگه هم میتونیم بخوریم خواهررررررررررررررررر ملینای نازم رو ببوس.............تولدتم مبارکککککککک زرنگ باش بگو اول کادو بیارید منم شام میدم
مامان نیایش
12 مهر 90 13:23
خدا رو شکر که چشمای این کوچولو خوب شده ان شا الله بهتر و بهتر بشه و همیشه سالم باشه عزیزم تولدت هم مبارک خیلی جاله تاریخ تولدتاتون الهی که همیشه کنار هم شا دباشید
مامان آرتین
13 مهر 90 17:39
عزیزم تولدت مبارک. دو ماهگی نفس خاله هم مبارک باشه. بخ.نه نو هم مبارک. ه خاطر اسباب کشی خسته نباشی. راستی خیلی خوشحالم که چشای گل دخترمون خوب شده خدا رو شکر.
سارا
14 مهر 90 21:14
سلام عزيزم خوبي؟چه خبرا؟چيكارا مي كني؟من آپم خوشحال مي شم بهم سر بزني ببخشيد كه انقدررررررر بي معرفتم ايشالله جبران مي كنم


سلام ممنون خوبیم هردومون
ببخشید که واقعن وقت واسه سرزدن به وبلاگ دوستای گلم رو ندارم. ان شاالله به زودی زود جبران میکنم
دایی ملینا
16 مهر 90 22:20
سلام ملینا جون
می‌بینی چقدر سختی می‌کشه مادرت تا توی نیم وجبی بزرگ بشی! پس زودتر بزرگ شو دیگه
راستی میگن لپات ازون لپای کشیدنی شدن! درسته؟! وای که اگه من الآن اونجا بودم چقدر لپ میکشیدم ولی حیف ...
بچه خوبی باش و خوب شیر بخور تا وقتی داییت میاد ببیندت یه پا خانوم شده باشی
با تشکر


به به دایی جون سلااااااااااااااااام
چه خبرا؟؟؟؟؟؟؟ کم پیدا!!!
منم بزرگ که شدم قدر مامانمو میدونم(آرههههههههههه!)
مگه من میذارم به لپاش دست بزنی، فقط بوس اونم خیلی آروم.
بنظرم وقتی توبیای واقعن یه خانوم شده واسه خودش.
الان که ایرانی اینجوری،اونورکه بری دیگه بایدزنگ بزنیم معرفی کنیم خودمونو
سارا
16 مهر 90 22:47
مليناي مهربونم
کودک که بودیم هیچ کس روزمان را تبریک نگفت

اما حالا من

روز کودک را به تو که سادگی و صداقت و صفای وجودت همچون کودکان است تبریک میگویم


ممنون خاله سارای عزیز
کاش همیشه کودک باشیم
سارا-سبا
19 مهر 90 20:16
سلا سلام صدتا سلاااااااام خوبيد؟خوشيد؟خوش مي گذره ؟ما آپيم با اجازتون حتما بياييد خوشحال مي شيم


سلام سارا-سبا جونم
مرسی گلای مهربون. ما خوبیم
شرمندم واقعن که نمیتونم بهتون سربزنم
بوسسسسسسسسسسسسسس
بانو
22 مهر 90 15:05
سلام مریم جونم مبارکه تفلده ملینا جون

ایشالا خوش قدم باشه

منم خیلی سرگرم بودم ببخشید دیر تبریک میگم

از طرف من ببوسش



سلام بانو جون
صلوات بفرستیم بالاخره شماهم تشریف آوردین. من وبلاگتو چک میکردم خیلی وقته آپ نکردی امیدوارم همیشه به سلامتی و خوشی سرگرم باشی
lili
22 مهر 90 17:00
سلام مریم جونم خیلی خوشحال شدم بابت چشمای ملینا جون که خوب شده.امیدوارم همیشه سلامت باشین همتون. بابت تولد 3 تایتونم بگم که خیلی باحاله وجالبه واسم.تولد تولد تولدت مبارک بوس بوووووووووووووووس
lili
23 مهر 90 22:31
راستی یادم رفت معرف کنم گلم, احتمالا مث میترا جان به جا نیاری منو
زینبم
بوس بووووووووووووووووس


مرسی زینب جان
به وبلاگ ملینا جون خوش اومدی عزیزم
با آرزوی موفقیت
مامان تربچه
4 آبان 90 8:45
سلام خانمی
کار خوبی میکنی که رسیدگی به ملینا خوشکله رو در اولویت قرار دادی.
واااااااای تاریخ تولدتاون خیــــــــــــــــلی باحاله
ما هم خونه خریدیم اما تحویلش 3ماه دیگه هست
تا اون موقع دق میکنم!
البته خدا رو شکر خودش سسرامیک هست و بنایی نمی خواد


سلام عزیزم
مرسی .......
مبارک باشه خونتون
ان شاالله واستون خوش یمن باشه........