ملینا ملینا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
کیاناکیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات یک +1 عشق شیرین

آغاز سالی جدید

1391/1/20 0:05
نویسنده : مامان مریم
1,279 بازدید
اشتراک گذاری

دخی جونم سلام

تعطیلات عید هم تموم شد و دوباره برگشتیم به زندگی و روال عادیش.

این 3 روز که رفتم سرکار تو رو خونه ی مامان جون گذاشتمت چون میدونستم مهد بعداز سه هفته تعطیلی خیلی سرد خواهد بود که حدسم درست هم بود.

تو این چند روز تو پیش دایی هات بودی و اونا هم با تو سرگرم بودن و از خونه بیرون نمیرفتند. تو هم که روز به روز شیطون تر و پر جنب و جوش تر میشی

از پیشرفت هات بگم که خیلی وقته به سرعت برق و باد سینه خیز میری و از حالت دراز کشیده بلند میشی و میشینی و همینطور عکسشو که اینو زودتر از اون یکی یاد گرفتیهورا

و اصلا یه جا آروم و قرار نداری فقط میخوای یه جایی رو بگیری و بلند شی

گوشی تلفن رو که بهت میدم بعضی اوقات شروع میکنی با صدای بلند صحبت کردن خیلی جدی.

من فکر نمیکردم که وقتی باهات حرف میزنم تو از حرفام چیزی رو متوجه بشی ولی یه شب از تعجب چشام باز موند، شایدم اتفاقی بود. درهر حال، من روی زمین نشسته بودم و تو توی روروئکت بودی و داشتم یه کاری انجام میدادم توهم هی دور و برم میچرخیدی و روروئکتو به پاهام میزدی، کلافه شدم با چشمام به عروسکت که روی مبل پشت سرت بود اشاره کردم و گفتم برو عروسکتو بردار باهاش بازی کن، دودفعه که این جمله رو گفتم و با حیرت تمام دیدم که برگشتی به عقب و دقیقا رفتی جای عروسکت که برداریش... اینقدر ذوق کردم که نگو

لذت بازی کردنت اینه که دوتا وسیله رو محکم بهم بکوبونی تا صدا بده... و وقتی از یه اسباب بازی خسته میشی شروع میکنی به پرتاب کردنش از یه بلندی، مثلا اگه روی پای کسی باشی میندازی روی زمین و اینقدر خم میشی به طرف اون وسیله که هرکی باشه دلش میسوزه و خم میشه واست برمیداره بهت میده ولی بعد از چند بار تکرار این قضیه میبینه نه این قصه سر دراز داره و تو ول کن نیستی، اینه که بی خیال اون اسباب بازی میشیم

از تحقق اهدافم بگم که در ایام عید سونوی ملیناجونی هم انجام شد و هیچ مشکلی به لطف خدا نبود ولی باید یه آزمایش هم ببریمت.

آتلیه اما موند...

خب دیگه خاطره ی سیزده بدر امسال که با وجود یه دختر کوچولوی شیطون واسه من فقط در حد یه انجام وظیفه بود که بریم و آقای پدر بتونن به تجدید خاطرات و بازی های مورد علاقشون بپردازن، اون هم با فک و فامیل جون جونی خودشونسبز

 

 

بقیه عکسها در ادامه مطلب

 

این هم دوتا مرواریدهای خوشگل دخترم:

یه روز صبح تعطیل اومدیم صبحانه رو کنار دختر روی زمین میل کنیم که بعد از یه لحظه غفلت این شد:     (بهم ریختگی و شلوغ پلوغی خونه رو جدی نگیرید)

نشستم گفتم ملینا داری چیکار میکنی:

یه شعر داشتیم؛ زاغکی قالب پنیری   به دهن برگرفت......

ملینا قالب کره رو از روی بشقاب قاپید و ....

تا آخر نوش جان کردی و اگر از دستت لیز میخورد میفتاد روی سفره با یک تلاش دیدنی و خنده داری انگار میخوای ماهی بگیری برمیداشتی و میخوردیقهقهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

ميترا مامان مهراد
20 فروردین 91 8:53
واي دندوناي خوشگلت مبارك ملينا جونييييييييي


كره ميخوري خاله.نوش جونت...گوشت بشه بچسبه به تنت عزيززززززززززززززم

سينه خيزت رو خودم ديدم و كلي حظ كردم
به جاي مهراد كه هيچ كدوم از اين كارا رو نكرد..........تو رو مي بينم دختر گلم و كيف مي كنم( مريم دخترت يه صاحاب ديگه هم پيدا كرد خبر نداري اونم منم)

سيزده بدر امسال براي منم درست عين تو بود

مرسی خاله، ملینا عاشق کره ست
مهراد عزیزم که این کارارو نکرد،از یه لحاظ راحت بودی و لازم نبود چارچشمی مراقبش باشی.
شماصاحب اختیارید....
اینو میگن شوهردوست
فریبا
20 فروردین 91 12:51
مثل برق و باد بزرگ می شن و یه روز به خودمون میایم و می بینیم که دیگه تبدیل به آدمهای بزرگی شدن
چه کره ای می خوره وروجک


جدنم، با یه چشم به هم زدن ملینادیگه داره جلوم چهاردست و پا شیطونی میکنه
مثل شکلات، کره میخوره
مامان یکتا
20 فروردین 91 21:27
الهی من فدای ملینا جونی بشم که برا خودش یه خانم فهمیده و حرف گوش کن شده.
وای مریم جان توی اون عکسی که اونقدر ناز کره تو دستش گرفته و میخوره ، آدم میخواد قورتش بده.

خدانکنه خاله،شماخودت فدایی داری
قورت داده شده همونوقت
lili
22 فروردین 91 12:42
لطف داری مریم جان


آه ه ه ه ه ه ه خدای بزرگ،
از بس کم میومدی تموم از تو یادم نبود که اون مطلب رو نوشتم وتوهم که از اقوام همسری هستی..... البته (ماست مالی نباشه) باید بگم که جمعتون رو دوست دارم و خیلی باهاتون راحتم ولی امسال ملینا یه ذره رو آسایشم بود و بیشتر منظورم هم دختر شیطون بلام بود که خودت میدونی چه آتیشی میسوزونه
مامان گیسو
24 فروردین 91 1:10
سلاممممممم عزیزم خوبی ؟
سال نو مبارککککککککک
ان شاا... سال خوبی داشته باشی
ای جانممممممم مرواریدای خوشگلت مبارک خاله جون


سلام خانومی ممنون ماخوبیم
مرسی شما هم همینطور
mamani helena
25 فروردین 91 1:02
azizam che bamaze kare mikhore

مرسی

h&T
26 فروردین 91 2:28
ملینا جونم
مرواریدات مبارک خاله جون


ممنون خاله
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
27 فروردین 91 19:51
چه مرواریدهای قشنگی. چه دختر ملوسی. خدا حفظت کنه.
دخترم چجوری اون کره ها رو میخوری

میسی
خیلی دوست میدارم
مامان نیایش
28 فروردین 91 16:34
سلام عزیزم ان شا الله شما هم سال خوبی رو شروع کرده باشید و خوش گذشته باشه قربون این خنده های شیرین این عروسک خانوم با این مرواریدای خوشگلش
مامان نیایش
29 فروردین 91 17:58
سلام قربونت بشم نظر قبلی ام نمیدونم ثبت نشده یا هنوز تایید نکردی
مامان تربچه
30 فروردین 91 6:56
سلام عزیزم ببخشید دیر به دیر میام دلم براتون تنگ شده بود ملیناااااااای نااااااااااز رو ببوس
فریبا
31 فروردین 91 1:06
سلام... مسابقه ی عکس کودک در وبلاگ (رایین پور ایران زمین ) در حال برگزاری است... از شما دعوت می شود تا در مسابقه شرکت کرده و شانس خود را برای برنده شدن امتحان کنید... لینک مسابقه: http://raeenblog.persianblog.ir/post/81/