ملینا ملینا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
کیاناکیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات یک +1 عشق شیرین

نه ماهه شدی گلکم

1391/2/7 15:22
نویسنده : مامان مریم
580 بازدید
اشتراک گذاری

واژه ی 9 رو که میشنوم ناخودآگاه یاد دوران بارداریم میفتم.... الان تو دقیقا 2 تا 9 ماه از زندگانی واقعیت میگذره.

این روزا هرکی حالتو میپرسه سریع میگم: خوبه فقط حسابی فضول و شیطون شده....

4دست و پا به تمام اتاق ها سرک میکشی و هرچیز جدیدی میبینی حالا میخواد بالای سقف اتاق باشه میخوای که بهش برسی.

وسایل رو میگیری و بلند میشی و یکسره باید دنبالت باشم که اتفاقی واست نیفته. آخر شب دیگه واقعن خسته میشم و از پادرد نمیتونم راه برم.

دقیقا از وقتی که بیدار میشی یعنی چشمات باز میشه سرتو بلند میکنی با یه حرکت سریع سر جات میشینی و بلافاصله 4دست وپا به طرف لبه ی تخت و منم که اگه خواب باشم باید با سرعت برق خودمو سرحال کنم و بپرم دنبالت.... و این شیطنت ها و تحرکت ادامه داره تا وقتی که دوباره بخوابی. یه بار که دقیق شدم دیدم حتی یه ثانیه اعضای بدنت درحال استراحت نیست.

این روزا شیرخوردنت هم دیدنی شده.... چند قُلُپ میخوری و سرجات میشینی و با حالت 4دست و پا برمیگردی به طرف شیرت و مثل بره ها شیر میخوریماچ

از هفته ی پیش که مجدد سرماخوردی دیگه مهد نبردمت و از این به بعد شاید هفته ای یه روز ببرمت بخاطر بعضی موارد نادرستی که ازشون دیدم دیگه واسه اون یه ماهی هم که گذاشتمت مهد عذاب وجدان دارم.

ولی خب باید به فکر یه راه حل اساسی باشیم که اونم گرفتن پرستاره. امیدوارم هر چه زودتر این قضیه حل بشه و خیالم از بابت تو راحت باشه.

قربون بازیگوشیات برم که تا میبینی کسی میخواد باهات بازی کنه شروع میکنی به 4دست و پا رفتن و میخوای که اون طرف هم مثل تو 4دست و پا دنبالت کنه و تو فرار کنی.... خیلی از این بازی ذوق میکنی و میخندی. هر چند قدمی که میری یه نگاه به پشت سر میندازی ببینی دنبالت میاد.

وقتی چیزی خطرناک پیدا میکنی و میخوام از دستت بگیرم زود دستتو میبری پشتت قایم میکنی که : نیگا کن هیچی نیست!

فدای دختر سرخوشم برم که تا صدای آهنگ میاد شروع میکنه به تکون تکون خوردن و دست زدن و شادی.... وقتی هم که سوار ماشینیم و حوصله ی تکون خوردن نداری یه رقص شکم میری که بیا و ببین! اون لحظات تموم غم و غصه هام فراموشم میشه و منم با تو شروع میکنم به خنده و مسخره بازی ....

وقتی که خیلی ذوق میکنم از حرکاتت و نمی دونم که چجوری خودمو تخلیه کنم بغلت میکنم و بهت میزنمچشمک(البته آروم به پشتت میزنم که خودتم خوشت میاد ناقلا)

4شنبه هم که طبق برنامه مون رفتیم نوقند و حسابی خوش گذشت.... بعد از مدتها تنوع خوبی واسه من بود

تو رو گذاشتم پیش خاله زهرا و با بابایی و خاله مینا و.... رفتیم پیاده روی بارون هم که میومد حسابی حال کردم. اینقدر راه رفتیم زیر بارونا که مثل موش آبکشیده شدیم... چه صفایی داشت روستا

عکسهای جدیدتم هنوز وارد کامپیوتر نکردم چون کامی ویروسی شده و ممُوری دوربین رو نمشناسه و من و بابایی هم که استاد کامپیوتر! این شد که تا اطلاع ثانوی عکس نمیتونم بذارم تا بگم دایی بیاد یه نیگا بهش بندازه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان گیسو جون
8 اردیبهشت 91 0:40
سلام عزیزم خوبی؟
خدا دخمل نازت رو حفظ کنه ماشاا... چه شیرین شده
خصوصی داری


ممنون عزیزم
خدا گیسوجون رو هم واسه شماحفظ کنه.
مرسی
فریبا
8 اردیبهشت 91 1:18
عزیزم نه ماهگیت مبارک...
از شیطونی نگو که خوب حال و روزتو می فهمم...


مرسی
آره دقیقا عین همن دوتاییشون
ميترا
9 اردیبهشت 91 10:50
نه ماهه شدنت مبارك ماه من

پس حسابي شيطون شدي تو اين مدت كه من نديدمت

قربونت برم من كه ديگه داري بزرگ مي شي
ديروز كه مهراد تو حياط باباحاجي بازي مي كرد با بچه ها .تو ذهنم اومد كه همين روزا تو هم همبازي اونها مي شي خوشگلم

در مورد مهد نمي دونم والا چي بگم...اميدوارم هر جا و پيش هر كسي هست ملينا جون بهش خوش بگذره و ازش خوب نگهداري كنن.............همونجايي كه مهراد بود بذار اگه ملينا خوب غذا ميخوره كه ديگه اونجا مشكلي نداره عزيزم

پرستار هم دردسرهاي خودش رو داره و تو نمي دوني كه در نبودت با ملينا جون چطور برخورد مي كنه.....الان كه ديگه نه ماهشه ماشالله .چشم بهم بزاري چندماه مي گذره ......بعد ميذارش مهد مهراد و مهراد مواظبشه به حق چيزاي نشنيده

حالا از شوخي گذشته جدي مي گم بهش فكر كن مريم جون

ممنونم
آره تادلت بخواد...
دیگه چیزی نمونده که دخترم راه بره و بابچه ها همبازی بشه.
درمورد اونجایی که مهراد میرفته نگو؛ به ماکه رسید وارسید!دیگه بقیه ش بماند
پرستاری که مدنظرم هست بهش مطمئنم وگرنه که هیچی. به قول تو پرستارهم دردسر خودشو داره.
بازم ممنون از اینکه بهم راهنمایی میدی و به فکرملینا هستی
مامان یکتا
10 اردیبهشت 91 17:22
الهی من فدای تو بشم شیطونک.حسابی مامانتو ورزش میدی(لاغری با ملینا)
نه ماهگیت هم مبارک باشه عزیز دلم.
مریم جان فعلا وبلاگ یکتا رو بستم.شاید عوضش کنم.اگه این کارو کردم آدرسشو بهت میگم عزیزم.

آره دیگه منم دلمو به همین لاغری خوش کردم.
ممنون از لطفت. انشالا که به زودی دوباره وبلاگ یکتاجون رو افتتاح کنی ودیگه کسی مزاحمت نشه فدات شم
حسابی ببوسون یکتای نازم رو

خاطره
10 اردیبهشت 91 18:29
9 ماهه شدنت مبارک دخترک شیطون مامان

ممنون خاطره جون بهم سرزدی
مامان نیایش
11 اردیبهشت 91 10:47
الهی عزیزم 9 ماهه شدنت مبارک ان شا الله که سالم باشی همیشه فقط سالم باش هر چی خواستی شیطونی کن

ممنون
آره واقعا سلامتی ازهمه چی مهمتره
ميترا
16 اردیبهشت 91 11:54
سلام مريم جوون

كم پيدايي؟.............. از ملينا جون عكس بزار لااقل ببينيمش

سلام میترا جون.
چه به موقع دلت تنگ شد داشتم وبلاگشو آپ میکردم