ملینا ملینا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
کیاناکیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات یک +1 عشق شیرین

مسابقه ی نی نی بامزه

1391/2/16 12:45
نویسنده : مامان مریم
3,311 بازدید
اشتراک گذاری

ملینای نمازخون

یکی از دوستان مسابقه ای گذاشته با عنوان بامزه ترین عکس نی نی

اینم عکس ملیناست که من تو مسابقه گذاشتم... دوستای عزیز که میخوان به ملینا رای بدن به این آدرس برن:

http://raeenblog.persianblog.ir/post/85/

و اما این روزهای ملینا:

روز پنج شنبه با هم رفتیم جشن تولد فاطمه(دختر الهام جون) و اونجا از همه آروم تر و خانوم تر تو بودی و فقط با هر آهنگی که میامد نانای میکردی و دست میزدی واسه بقیه که میرقصیدن.

خیلی بهمون خوش گذشت ولی وقتی از اونجا رفتیم خونه باباحاجی دوباره آبریزش بینی داشتی.... اینقدر اعصابم خورد شد که نگو. رفتم تو فکر که آخه چرا دوباره سرماخوردگی!!!

اینقدر گیج بودم که غذاتو خواستم بهت بدم نذاشتم سرد بشه و قاشق اول رو که بهت دادم دیدم دهنت سوخت. مامان جون هم اونجا بودن و مامان بزرگت باهام دعوا کرد که چرا دهان بچه رو سوزوندی چه مادری هستی.... اصلن هیچی نمیفهمیدم

روز جمعه هم از صبح آبریزش بینی و عصر هم که از یه چشمت آب می دادخیلی ترسیدم که نکنه باز مجرای اشکت بسته شده و ....

یکی میگه حساسیت فصلیه یکی میگه شاید از دندوناشه... خلاصه امروز میبرمت دکتر ببینم چیه، آخه تو این هوا سرماخوردگی عجیبه!

چندروز مرخصی گرفتم و میدونم که اعصاب واسه مدیرم نذاشتم با این مرخصی هام.

روز شهادت حضرت فاطمه(س) که از نوقند برگشتیم واسه اولین بار کلمه ی ماما رو تکرار کردی و تا چند روز تیکه کلامت همین بود... از اون روز هم کلمات جدید میگی و من و بابایی حسابی خوشحال و متعجب میشیم البته!

تیکی تیکی...... که موقع نانای کردن تبدیل میشد به تیکس تیکسبغل

دیروز هم با اینکه حالت خوب نبود ولی از حرف زدن و فضولی کم نمیاوردی: یبویی... یبویی

حالا دیگه گوشی موبایل من که سبک تره برمیداری جای گوشت میذاری و میگی: آیی... یایی و چند لحظه ای مکث میکنی و دوباره کلمات نامفهوم دیگه ای میگی نمیدونم با کی شاید با شوهرت داری حرف میزنی چون بعضی اوقات صداتو بلند میکنیچشمک

وقتی هم که روی زمین دراز میکشم سریع میای و از من بالا میری، خودتو میرسونی به صورتم و تو لُپم میزنی میگم آخ، وروجک میخنده و دوباره میزنه.

الان دیگه بعضی کلمات رو متوجه میشی... میگم بیا پیشم میای.... میگم برو توپ تو بیار بازی کنیم میری به طرف توپ و به سمت من پرتاب میکنی، من نمیدونم چجوری فدای تو بشم دختر نازنینم

یه سری عکس در ادامه مطلب

 

اینم عکسای نوقند بعد از مراسم ختم خاله، البته هوا سرد بود نشد خوب ازت عکس بگیرم

 

 

اینا هم تو حیاط خونمون:

تو این سه تا عکس آخری خودت بدون کمک ایستادی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سایه - نوشته های یه مامان
16 اردیبهشت 91 15:37
سلام مریم جون
توی وبلاگ مسابقه دیدم که نوشته بودی بچه ات رای زیادی نیاورده و ناراحت بودی

من به بچه های دوستم رای دادم ولی به نظرم عکس دختر شمام ناز بود ...
حیف که فقط یه رای داشتیم

از همه مهم تر اینه که بچه ی شما خییییییییییییلی نی نیه ! و این عکس تو این سن و حالتش واقعا خیلی قشنگه

خلاصه همه جا برد و باخت داره و رای نیاوردنت و به حساب بامزه نبودن دخملت نیار
خیلی وقتا رای ها جناحی و حزبیه


سلام سایه جون
ممنون از لطفت عزیزم و اینکه اومدی وبلاگ ملینا این واسم از برنده شدن هم بیشتر ارزش داشت.
من عکس ملینارو دیر گذاشتم و تازه امروز تو وبلاگش تبلیغ کردم.
به هرحال خوشحالم کردی
ميترا
17 اردیبهشت 91 9:17
گوگووووووووولييييييييييييي

واقعا چه عكساي خوشگلي
حيف نيست نوغند به اين خوشگلي رو ول كرديد هي مي ريد فنود بي اب و علف

واقعا جاي تاسف داره


فداي سرت مريم جون ...اگه مامان شوشو منظورت بود كه دعوا كرده ......بيخود كرده باهات دعوا كرده .....مگه براي خودشون پيش نمي اومده...اما اگه مامان خودت بودن كه خوب هر چي بگه اشكالي نداره

ماشالله هزار ماشالله ملينا جونم ديدمت خيلي بزرگ و خانوم شديييييييييييييي

آره تازه وقتی رفتیم اونجا محمودمیگه چرا مااینقدر کم میایم اینجا!!!؟
مادرشوهربود دیگه... مامانم که جلوی جمع اونجوری باهام حرف نمیزنن.
هرروز فضولتر وشیطونتر...مهرادجونو ببوسش ازطرف من
حسابی دلمون تنگ شده واستون

ميترا
17 اردیبهشت 91 9:20
راستي اصلا فكر رئيست نباش كار خوبي كردي مرخصي گرفتي و پيش ملينا جون موندي

رئيسها عوض ميشن و ميرن ..تازه چند روز بعد فراموش مي كنن

رئيس من كه ديگه عادت كرده من هي برم مرخصي و استعلاجي بگيرم

یه روز رفتم دیگه روز دوم زنگ زده که فرداحتما اول وقت بیاین که کارفوری پیش اومده!
منم بامدیرمون صمیمی ام وخیلی جاها هوامو داشته نمیتونم رو حرفش حرف بزنم.ملیناهم که سرماخوردگیش روز به روز شدیدتر

مامان نیایش
17 اردیبهشت 91 12:26
سلام خانمی خوبین خیلی عکس های قشنگی بود و آفرین به این دخملی باهوش که اینقدر پیشرفت کرده و هر روز شیرین تر میشه همه عکس های ملینا جون با مزه است الهی همیشه برنده باشی تو زندگی ببخش خاله من نمیدونستم شرکت کردی و فقط هم یه رای میشه داد


ممنونم
اشکالی نداره خاله جون.
کوتاهی ازمن بودکه دیرشرکت کردم
فریبا
17 اردیبهشت 91 21:10
عزیزم ملینای عزیز بدون رای هم برنده س... جدی می گم عکسش خیلی بامزه س... ولی خب تبلیغات هم توی اینجور مسابقه ها مهمه... من خودم چند وقت پیش توی یه مسابقه شرکت کردم ولی چون تبلیغات نکردم رایین حتی یه رای هم نیاورد! آخه خودمم قبلش به یکی دیگه رای داده بودم!!!
ولی توی مسابقه ی بعدی می خوام شرایط رای گیری رو عوض کنم... متاسفانه خیلی ها الان دارن تقلب مب کنن و متوجه نیستن که من متوجه می شم..

ممنون فریباجونم. من سعی کردم یه عکس بامزه بفرستم.
حالابه هرحال قصد شرکت کردن بود.انشالا مسابقه ی بعدی حتما میام ورای میارم:دی

فریبا
17 اردیبهشت 91 21:11
رایین هنوز ماما نمی گه!
بیشتر بابا می گه
چقده شیرینه حرف زدنشون...


ملینا بابارو خیلی وقته میگه.
انشالا که این شیرینی همیشه مستدام باشه برامون.
بوس واسه رایین جونم
فریبا
23 اردیبهشت 91 14:08
روزت مبارک عزیزم..


ممنون عزیزم