روز آخر سال 90
دختر عزیزم سلام
این آخرین پست سال 90 وبلاگت هست و فقط سریع اومدم که اینجا بنویسم آرزوی خودم رو که از خدا میخوام بهم کمک کنه که بتونم به نحو احسنت از پس نگهداری تو بربیام و مادر خوبی واست باشم.... دیگه اینکه هیچ وقت دلت گرفتار غم و غصه و کدورت نشه ..... تو دختر خوب منی خیلی صبور و خوش اخلاقی امیدوارم همیشه همینطور باشی و من افتخار کنم به داشتن همچین فرزندی
این چند روز آخر سال خیلی اذیت شدی چون کار من و بابایی سنگین شده بود و تا عصر باید محل کارمون میبودیم و توهم که واسه اولین بار سخت سرماخوردی طوری که نمیتونستی شیربخوری و خوب بخوابی.... الهی فدات بشم. تو کسی بودی که اصلا ول کن می می نمیشدی ولی این چندروز من باید به زور بهت شیر میدادم.... خیلی لاغر شدی
انشالا که با پایان گرفتن سال 90 مریضی تو هم به پایان برسه و سال جدید رو با انرژی و سلامتی کامل شروع کنی و سال بعد هم واست پر باشه از خوشی و سعادت و من هم همیشه شاهد خنده ها و رشدکردن های تو باشم.
آرزوی من فقط خوشبختی توست حتی به قیمت پایمال شدن خوشی هایم
سال جدید بر همگی مبارک
بعدا نوشت:
فردا تولد بابایی هم هست و من که طبق معمول فراموش کرده بودم تا اینکه خودش به یادم آورد ولی با این همه کار که سرم ریخته فقط میتونم لحظه ی سال تحویل بهش تبریک بگم تولدش رو