ملینا ملینا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
کیاناکیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات یک +1 عشق شیرین

نمیخوام بخوابم!

این شعار این روزهای ملیناست: نمیخوام بخوابم مامان جون تو پست قبلی از خوابت میگفتم که خیلی کم شده و نگرانم کرده اما این یه هفته ی اخیر حسابی زمینگیرمون کردی و دیگه بازبون بی زبونی داری میگی نمیخوام بخوابم..... من و بابایی صبح میریم سرکار و ظهر که میایم یه یکی دوساعتی رو با تو سرمیکنیم و سرحالیم اما بعد از اون دیگه خستگی امون نمیده ولی شیطونی و بازیگوشی تو تازه اول راهه... اینم گزارش کارات در طول روز: صبح 8 بیداری و بازی با خاله زهرا پرستارت،بهش عادت کردی خداروشکر و شایدم از ما بیشتر میخوایش چون صبح که سرحالیم که پیشت نیستیم و همیشه خستگیمون رو واسه تو میاریم. نزدیکای ظهر میخوابی درحد نیم ساعت...   دیگه میره تا شب یه...
26 شهريور 1391

روزهای با تو بودن

سلام گلم امسال دومین ماه رمضونی هست که تو تو جمع مایی و البته ماه رمضون با یه کوچولوی بازیگوش و شیطون حال و هوای خاص خودشو داره.... من امسال واسه تولدت که اوایل ماه رمضون بود فقط یه مهمونی ساده گرفتم با یه کیک تولد، البته دلم میخواست همه ی مهمونامون به صرف افطار باشن تا هم ثوابی باشه واسه ما و هم اینکه تولدت باشکوه تر، اما دیگه یه سری مسائل مانع از اون شد. یکیش که بزرگترینش بود خودتی عزیزم که اصلا به من اجازه ی انجام هیچ کاری رو تو خونه نمیدی و فقط میخوای که در اختیار تو باشم و باهات بازی کنم. من وارد آشپزخونه که میشم تو حساس میشی و هرجا باشی خودتو سریع به اونجا میرسونی و شروع میکنی به بهونه گیری و کشیدن لباسای من که بریم تو حا...
20 مرداد 1391

یکساله شدنت مبارک گلم

روز تولد تو میلاد عشق پاک است                برای شکر این روز پیشانی ام به خاک است   یک سال گذشت از اون روزی که تو متولد شدی و منو از حس ناب مادری سرشار کردی. با تو روزهای تلخ و شیرین مون گذشت و شدی یکساله. .   شادی و خوشحالی تو برای من از یه دنیا باارزش تره تولدت مبارک ای همه ی وجودم....... ...
6 مرداد 1391

عکسهای تو در آستانه ی یکسالگی

  ملینا در حال لالا کردن عروسکش: (تازه پوشکش رو هم عوض کرده ) بازی با توپ: سرگرمی برای بچه هایی که نمیذارن مامان بابا غذا بخورن: نترسید من لولو نیستم............. فقط دارم خودمو لوس میکنم که برم بغل مامانی: عاشق این نگاهتم: ملینا قبل از حموم و کوتاه شدن موهای پریشونش: و اما یه دختر مو پسرونه: جایزش هم سواری روی دوش بابایی و پیتیکو پیتیکو کردن دور خونه: و اما شاهکار نهایی مامان(هم عکس، هم پس زمینه ) دوستت دارم عزیز دلم ...
25 تير 1391

روزگار ما و ملینا

سلام عشق مامان بازم یه دندون جدید درآوردی و من بازم دیر اومدم.... مروارید هفتمت هم نمایان شد و مونده یه مروارید دیگه که دندونای جلوییت غیر از نیش کامل بشه، اما منِ سهل انگار نتونستم کاری بکنم که با دادن قطره ی آهن دندونات سیاه نشه، بعدش بهت آب میدم ولی خب نمیذاری که با پنبه ی مرطوب خوب تمیز کنم راه رفتنت هم دیگه خیلی خوب شده و خیلی هم دوست داری که خودت بدون کمک راه بری... (به ثبت رسید: اولین گام های خوشگلت در یازده ماهگی و همچنین تسلط بر راه رفتن مستقل )  بازی میکنی باید خودت بلند شی و با اسباب بازیات یه دوری توخونه بزنی، غذا میخوری باید بلند شده بخوری و اگه دوست داشته باشی راه بری من باید دنبالت برم بهت غذا بدم ولی جوری که...
19 تير 1391

دوازدهمین ماه زندگی

  دیروز دختر گلم یازده ماهش کامل شد و دیگه از این به بعد همسفره ی مامان و باباش میشه.... هفته ی پیش دوتا دندون دیگه هم درآوردی و اینا شدند 5و6مین مرواردیدت.   این روزا همش میخوای که راه بری، همیشه میای و پاهای منو میگیری و صداتو بلند میکنی که من راه برم تا توهم بتونی بامن راه بری. اینقدر تلو تلو میخوری که دلم میسوزه و دستتو میگیرم و کمکت میکنم.   از روز جمعه هم چند قدمی برمیداری و میپری بغل مامانی.... فدای اون گامهای لرزونت بشه مامان   وقتی میبینم که داری راه میری و خوشحالی میکنی تمام سختیهای این یک سال از نظرم محو میشه و با خودم میگم چه زود گذشت....   ملینا کوچولوی من همه ی این پیشرفت ها رو بهت تبر...
7 تير 1391